نی نی طلا

خدا حافظی

فقط اومدم خدا حافظی کنم چون من تو متن پایین یه عکس گذاشته بودم که خیییلی معمولی بود و من عاشقه اون عکس بودم و دوست داشتم تو وبلاگ نینیم باشه اما بدون تذکر قبلی و بخاطر اون عکس وبلاگم مسدود شد برای همین من دیگه نمی خوام اینجا باشم برای نینیم یه وبلاگ دیگه درست کردم و از اینجا کوچ کشی کردم   اما اینو بگم با تلاش خواهرم دوباره این وبلاگ برگردونده شد من اما هنوزم دلخورم نه بخاطر اینکه مجبور شدم عکسو بردارم بخاطر اینکه بدون اطلاع قبلی وبلاگ مسدود شد......... اینم آدرس وبلاگ جدیدمممم http://talaomanobabash.blogfa.com/   ...
10 ارديبهشت 1390

عکس مورد علاقم

من همیشه عاشقه این عکس بودم تصمیم دارم وقتی بدنیا اومدی یه عکس اینجوری سه تایی با بابایی جوجو بندازیم......ولی باباییت از همین الان قول گرفته که عکاس باید خانم باشه   منم گفتم اکی من حرفی ندارم ولی اگه میخوای عکاس خانم باشه تو هم باید لباس تنت کنی    منظورم اینه که اون دکمه هارو ببندی ههههههه ...
8 ارديبهشت 1390

از رو بیکاری

سلامممم امروز دقیقا ۷ سالو ۷ ماه از روز عروسیمون میگذره امروز داشتم با یکی حرف میزدم ازم پرسید چند ساله ازدواج کردی حساب کردم دیدم ااااا چه جالب دقیقا ۷ سالو ۷ ماهه جالبه نههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟ بچه ها تو نینی سایت عکس گذاشته بودن منم خوشم اومد گفتم بیام اینجا برات بزارم آخه خیلی نازنننن ...
19 فروردين 1390

سیزده بدررررررر

دیروز خیلی خوش گذشت خیلی خندیدم البته بیرون رفتنمون کاملا بدون برنامه ریزی بود ولی میتونم بگم یکی از بهترین روزای سال نودم بود اولش با بابایی قهر بودم یعنی شب قبلش البته اون باهام آشتی بودااااا من باهاش قهر بودم چون از دستش ناراحت بودم البته باید اعتراف کنم که خودمم کم مقصر نبودم بعدش یه کوچولو از کار خودم ناراحت شدم اما باباییه مهربونو نازت مثه همیشه پیش قدم شدو باهام آشتی کرد اما من نههههههههههه ناز کردم و ناز کردم تا روز سیزده بدررر صبح بابایی از خواب بیدار شدو گفت برو زنگ بزن به مرجان و هدیه و مامانت تا با هم بریم بیرون منم گفتم نهههه نمیخوام من دوست ندارم بیام بیرون هی از اون اسرار از من انکار البته ته دلم میخواست که بریم بیرون آخه غزل...
14 فروردين 1390

سال نو مبارک

سلاممممم سال نو همگی مبارک ........بلاخره ما رفتیم مسافرت و برگشتیم هم اصفهان و هم شیراز خیلیم خوش گذشت مخصوصا تخت جمشیدو خیلی دوست داشتم امیدوارم هممممه بتونن برای یه بارم که شده برن و از تخت جمشید بازدید کنن ......تو هم که بزرگ شدی حتما میبرمت تخت جمشیدو ببینی  عزیزم وای نمیدونی برای غزل چه قدر همه چیز جالب بود البته بعضی جاها یه خرده بداخلاق میشد و نمیزاشت ازش عکس بندازیم ولی کلا براش جالب بود وقتی داشتیم میرفتیم سی و سه پل غزل تو ماشین ما بود از خوشحالی یهو وقتی رسیدیم اینجوری شد .................. اینم هفت سین من     ...
11 فروردين 1390

حالا دیگه خوش میگذرهههههههه

سلاممممممم فقط اومدم یه خبر خوش بدمو برمممم بلاخره خاله مریمم باهامون میاد ومن خییییییییییییییلی خوشحالم حالا دیگه این مسافرت بهم میچسبه حسااااابی ............خب دیگه باید زود برممممم سفره بچینم به خودم برسم وسایلمو جمع کنم وای که چقدر سرم شلوغه   امیدوارم هر کی هر آرزویی داره تو سال ۹۰ بهش برسه آمییییینننننننننننن ...........باییییییییییییی ...
29 اسفند 1389

خوشحالم اماااااااا!!!!!!!!!

خوشحالم به خاطر اینکه سال نو داره میاد و فقط یه روز دیگه باید منتظر رسیدنش باشیم منم همه ی کارامو کردم ومیخواستم بعد از تموم شدن کارام وسیله هامو برای رفتن به شیراز جمع کنم تا بلافاصله بعد  تحویل سال راه بیافتیم اما الان............. ۲ ساعت پیش خاله مریم زنگ زدو گفت شاید نتونن باهامون بیان چون پسرش نمیتونه مرخصی بگیره واونام نمیتونن تنهاش بزارن ولی گفت به احتمال خیلی کم شاید فردا بره صحبت کنه و بتونن بیان اما من دیگه از حس و حال افتادم .درسته که بقیه هستن و میان ولی دوست داشتم هممه با هم بریم البته خاله خودشم خیلی ناراحت بود.........ولی من بهش دلداری دادم گفتم انشاالله که درست میشه و باهامون میان نی نی جونم دعا کن که اونام باهامون ...
29 اسفند 1389

سر درد مامانی

سلام عزیزم بلاخره منم خریدای عیدمو کردم و تموم شدددددددد ایشاالله سال دیگه با هم بریم خرید  خلاصه جمعه خریدام تموم شد گفتم بهتر برم آرایشگاه یه تغییری به موهام بدم برای شنبه که دیروز باشه نوبت داشتم چشمت روز بد نبینه مامانی میخواستم موهامو فر کنم البته کردمااا.وقتی شروع کرد موهامو بپیچه سرم کم کم شروع کرد به درد گرفتن آخه موهامو خیلی میکشید منم هی تحمل کردم هی تحمل کردم هی هیچی نگفتم ولی دیدم نه بعد یه ربع که کار پیچیدن تموم شد سر درد عجیبی گرفتم کم کم زدم زیر گریه آخه واقعا غیر قابل تحمل بود خلاصه خیلی گریه کردم ولی حتما باید تا ۱ ساعت این دردو تحمل میکردم تا موهام خوشگل شه که یه ساعت شد و من همچنان سر درد داشتم بعد یه ساعت خانم آرای...
28 اسفند 1389

روزای آخر سال

امروز روز خوبی برام بود آخه یکی از دوستای نینی سایتی اومده بود خونمون خیلی خوشحالم از اینکه تونستم ببینمش .....کم کم سال داره تموم میشه و به سال جدید نزدیک میشیم من عااااااشقه این روزای آخر سالم که همه درگیر خرید شستن و رفتنن ....امروزم هوا کاملا بهاری بود یکمی هم گرم شده بود ولی در کل هوا هوای دم عید بود منم کلی سر حال شدم اول صبحی با دیدن هوای آفتابی آخه چند روزی بود همش بارونی بود خب....یکمی هم از کارام مونده که باید امشب وقتی بابایی رفت باشگاه تمومش کنم البته اگه حسش بیاد امشب بابایی برام کلی سر رسید جدید آورد منم مثه همیشه گشتم ببینم تو سال جدید چه روزایی تعطیلی داریم تا برای گشت و گذار برنامه ریزی کنم بقول بابات که من شکار تقویمم خب ب...
25 اسفند 1389
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی طلا می باشد